مغز وارداتی از کره شمالی یا آمریکا؟
به گزارش فروشگاه خورشید، کیومرث اشتریان استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: یکم. سال ها پیش در کلاس مدیریت استراتژیک، آن چنان که در این کلاس ها مرسوم است، الگو های مدیریتی در سایر کشور ها توسط دانشجویان ارائه می شد. یکی از دانشجویان که کامله مردی می نمود، کره شمالی را انتخاب نموده و از حیث شغلی که داشت سفری نیز به آن کشور نموده بود.
او که مردی جهان ندیده بود، تحت تأثیر نحوه مدیریت نظامیان در ساخت وساز چند ساختمان دولتی قرار گرفته بود و مدل کره شمالی را برای ایران توصیه می کرد. برای من این پدیده شگفت آور بود. مقایسه حکایت های عجیبی که در کشور فلاکت زده کره شمالی می گذرد با آنچه این مرد می گفت انسان را به یک گنگ خواب دیده تبدیل می کرد. پر بیراه نیست که تصور کنیم چنین افرادی با این سطح دانش بخواهند مدل توسعه کره شمالی را پیاده نمایند.
دوم. در همان سال ها در یکی از کلاس های دوره کارشناسی گذری به نهادگرایی و فدرالیسم آمریکایی داشتم. شاید کمتر از نیم ساعت در باره فدرالیسم آمریکایی سخن نگفته بودم که یکی از دانشجویان که جوانی 20 ساله بود، اجازه خواست و با شور و حرارت پیشنهاد کرد که الگوی فدرالیسم آمریکایی برای ایران بهترین است. از او پرسیدم آیا تا به امروز درباره فدرالیسم مطالعه داشته است؟ پاسخ منفی بود. پر بیراه نیست که تصور کنیم چنین افرادی نیز با این سطح دانش بخواهند مدل فدرالیسم آمریکایی را در ایران پیاده نمایند.
این دو نمونه نشان می دهد که کم دانشی و کم تجربگی چه تأثیرات مخربی می تواند داشته باشد و چگونه یک دانشجو، یک فعال سیاسی، یک تاجر، یک نظامی، یک پزشک یا هرکس دیگری به دلیل بی تجربگی و کم اطلاعی در دام الگوپذیری های ناقص از دیگر کشور ها می افتد. گاه از دل این کوته بینی ها، آرمان های بلندی سربرمی آورد و زندگی هایی را به فنا می دهد، برادرانی را در برابر هم قرار می دهد. فرصت های تاریخی که از دست می رود، فقر دامن می گسترد و مصائبی ملی رخ می دهد که جبران ناپذیر است.
این پدیده را می توان مغز وارداتی نامید. مغز وارداتی به آن معناست که انسان قدرت تفکر را از خود سلب می نماید و اختیارش را به دیگری می سپارد، ملاحظات و اقتضائات بومی خود را نادیده می گیرد و پیش از آنکه در مسئله خودی تأمل کند، در پی اخذ مدل از دیگران است. گویی راهکاری از پیش آماده دارد و در پی یافتن یک مسئله و مشکل تراشی برای آن است. سری که دردی نداشته، ولی آن را با یک دستمال روسی یا آمریکایی بسته ایم؛ مانند پاسخی به مسئله ای که کسی آن را نپرسیده است.
این پدیده می تواند به پدیده سیاست وارداتی منجر گردد. سیاست هایی را که بر بستر بومی دیگری رشد نموده اند برای خود تجویز می کنیم. اما مهم تر از جنبه تخریبی سیاست وارداتی، اعتماد به نفسی است که ویران شده است. اگر بر مشکل خودی تأمل کنیم و بر راهکار خودی نیز تفکر کنیم، اعتماد به نفس ما در اداره امور -چه شخصی باشد چه عمومی- افزون می گردد. اما امان از روزی که یک ملت اعتماد به نفس خود را در فکر کردن از دست بدهد؛ ناقوس مرگش فرارسیده است.
کوخ نتواند بسازد در عمل، کاخی بلند
عاقلان را پوچ آید در نظر، این ناپسند
اما آیا چنین ساده لوحی هایی در جوامع دیگر وجود ندارد؟ بی تردید پاسخ مثبت است و نمونه های فراوان دارد. در کشور کانادا که یکی از کشور های پیشرفته صنعتی است، پیرزن فالگیری به نام جو- جو وجود داشت که به حدی از درخواست عمومی رسیده بود که هزینه هفته ای نیم ساعت آگهی در تلویزیون را پرداخت می کرد. در آمریکا و اروپا نیز عوام زدگی های حیرت آوری را می توان یافت. اما آنچه معماران بعضی جوامع برای جلوگیری از آثار مخرب جهالت زدگی ها تدبیر اندیشیده اند این است که اولا تجربه جمعی را غنی سازند و ثانیا، سازوکار ائتلاف اجتماعی را در قالب احزاب سیاسی نهادینه نمایند.
تنها تجربه جمعی است که می تواند از خسرانی که هوادار ساده لوح مدل کره شمالی یا مدل آمریکایی ممکن است بر سر یک ملت بیاورد جلوگیری کند. تجربه جمعی یک ملت از دل آزادی و بحث و گفت وگوی اجتماعی شکل می گیرد و جامعه را در برابر چنین جهالت های احمقانه ای بیمه می نماید. مردم باید این قدر نقد جاهلان، دروغگویان، ساده لوحان و فریبکاران را در عرصه عمومی دیده باشند که بتوانند آن ها را شناسایی نمایند.
منبع: فرارو